حکیم ژاپنی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود .مردی به او نزدیک شد و گفت مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت :کوتاهش کن.
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت کوتاهش کن .مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند .مرد این بار گفت :نمی دانم و خواهش کرد پاسخ را بگوید.
حکیم خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
این حکایت فرهنگ ژاپنی ها را نشان می دهد .نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست .با رشد و پیشرفت دیگران شکست می خورند .به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن...
پى نوشت:هيچكس با تخريب ديگرى،پيشرفت نميكند
#سبک_زندگیت_رو_عوض_کن
#مهشـــید
#تلخ
زکریای رازی آمد و رفت! انیشتین آمد و رفت!
فروید آمد و رفت !
استیو جابز که به نوعی پدر تکنولوژی نوین بود هم آمد و رفت... اما هنوز!
در همين نزديكی ما!
مادری اسپند دود می کند !
پدری گوسفند می کشد !
و به همسايگان پولدارش میدهد!
دختری طالع بینی می خواند که شوهرش باید متولد چه ماهی باشد !
پسری پشت ماشینش می نویسد: بیمه قمر بنی هاشم; يا می نويسد يا جد فلانی
هنوز برای ازدواج استخاره می کنند !
هنوز مردی به همسرش به جرمِ کم حجابی!
تهمت فاحشه میزند!
توی چاه پول می ریزند و نامه عربی پست می کنند!
چشم ديدن عشق بين دختر و پسر را ندارند درحاليكه براي ديدن اعدام با شوق حاضر مي شوند.
قبل از پدر شدن حتي يك كتاب تربيت كودك نمی خوانند.اما هرشب در مسجد کلمات عربی که حتی معنی آنها را نمیداند در قالب دعا بارها تکرار میکند.
درحاليكه كودك يتيم برادر، در بيمارستان است و محتاج پول!
آش نذری به مردم محله ميدهد
درحاليكه تنها نان آور همسايه، بعلت بيماری و بی پولی درحال مرگ است.
فرسنگها مسير را جهت زيارت خدایی ميرود كه به اعتقاد خودش، گفته از رگ گردن به شما نزديكترم...!!!! .